سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جرأت دیوانگی

ارسال‌کننده : مریم در : 89/1/1 3:35 عصر

سلام
سال نوتون مبارک
واسه ما که مبارک نیست
نپرسید چرا
چون نمی گم
...........................................
فکر می کنم تلخ ترین عید عمرم بوده
نپرسید چرا
چون نمی گم
........................................
تف به این مخابرات
هیچیش درست و حسابی نیست
موبایل ها خط نمی ده
یه کار مهم دارم
نپرسید چرا
چون نمی گم
....................................
سال 88 بدترین سال عمرم بود
خوشحالم که تموم شد
بالاخره تموم شد
نپرسید چرا
چون نمی گم
......................................
عید یه سال دیگه روهم دیدیم
خدایا انقدر به ما عمر بده
اون عیدی رو ببینیم
که توش
اسکناس ده هزار تومنی عیدی می دن
الهی آمین
...........................................
امسال بعد پنج سال
درسم تو جهنمی ترین دانشگاه دنیا تموم شد
حالا که فکر می کنم
می بینم
اگه همه کارمندهای زن دانشگاه رو می ریختن بیرون
دانشگاهمون خیلی جای خوبی بود
بهشت می شد
می شد همونطور که جدیدا صداش می کنن
پردیس خواهران
........................................
سال 88 خیلی سنگ ها رو زدم
عوضش کلی سنگم از پشت زدن تو سرم
آره دیگه
از پشت خنجر خوردن که فقط
واسه قیصر آق منگول نیست
............................................
سال 89 سال تنهایی هامه
دوستهام فقید شدن
خاطره هام دزدیده شدن
دلبستگی هام غیرمجاز شدن
..............................................
نمی دونم چرا نمی تونم حرف بزنم
چرا نمی تونم داد بزنم
یه چیزی تو گلوم گیر کرده
اشک هام گوشه چشمهام
درست قبل از افتادن
می ماسند
..................................................
انگار مدتی است که احساس می کنم
خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام
احساس می کنم که کمی دیر است
دیگر نمی توانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم

انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند

فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی ...
آه ...
مردن چقدر حوصله می خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی

انگار این سالها که می گذرد
چندان که لازم است
                         دیوانه نیستم
احساس می کنم که پس از مرگ
                         عاقبت
یک روز
              دیوانه می شوم!
قیصر امین پور
دفتر اول آیینه های ناگهان




کلمات کلیدی :

قدم نو رسیده

ارسال‌کننده : مریم در : 88/12/22 2:24 صبح

سلام
امروزمبنا اومد بالا گفت:
مبارکت باشه عمع دوم شدی
منظورش این بود که برای بار دوم عمه شدم
یه نی نی تو یه روز زمستونی گرم به دنیا اومد
خواهر مبینا
......................................
پ.ن.1. این یکی هم شبیه خودمه
پ.ن.2. از نوزادی مبینا بهتره



کلمات کلیدی :

این روز ها

ارسال‌کننده : مریم در : 88/12/15 3:44 عصر

سلام
توآسمون زندگیم ستاره بوده بی شمار
اما شبهای بی کسی یکی نمونده موندگار
....................................................
تلخه
کاکائو90%
....................................................
یه دیکشنری اصطلاحات مالی دستم گرفتم
شدم مثل .... تو ....
سر در نمیارم از این متنه
اه
................................................
قطعنامه علیه ام صادر شده
پول موبایلم زیاد اومده
تحریم شدم
این ماه پول توجیبی بی پول تو جیبی
حالا خدا خیرشون بده که
گوشیم رو توقیف نکردند
..........................................................
این ماه استخدام مامانم هستم
با یه وعده غذای گرم و جای خواب
........................................................
حالا دیگه تو رو داشتن خیاله
دل اسیر آرزوهای محاله ...........
......................................................
به سطح پایین حقوقم اعتراض می کنم
بابام می گه
کارگر اندازه تو نمی خوره
تازه بالای چهارپایه هم نمی خونه
..............................................................
از هفت تیر می رم دانشگاه
امروز دوبار رفتم توی یه مغازه
ولی جلوی نفس اماره ام رو گرفتم
لباس نخریدم
اومدم بیرون
خیلی سخته ... خیلی ...
......................................................
این روزها، روزهای سختیه
دلم برای دوست هام تنگ شده
امروز تو کلاس آیین نگارش 1 احساس کردم
 از هیچ کدوم از همکلاسی هام خوشم نمیاد
که بتونم باهاش دوست شم
احساس تنهایی کردم
کتابهام رو ورق می زنم
همه جا خط ناهید و
شکلک های این لیلا و
نقاشی های زهرا هست
.................................................
وقتی دل گیری و تنها
غربته تمام دنیا .............
..........................................
ولی قلبم غصه دار نیست
حال قلبم خوبه
این روز ها دوست داشتنی نیست
ولی زندگی رو بیشتر از قبل دوست دارم




کلمات کلیدی :

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >