سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آقا ید الله

ارسال‌کننده : مریم در : 86/9/25 10:55 صبح

سلام!

امروز می خوام در مورد آقا ید الله باهاتون صحبت کنم.

حتماً ازم می پرسید آقا ید الله دیگه کیه؟

اولی که منم رفتم دانشگاه نمی دونستم آقا ید الله چه مقام شامخی در دانشگاه دارند؟! فکر می کردم ایشون فقط باغبون دانشگاهند.بعد دیدم بچه ها هی می گن این کارو نکنید، اون کارو نکنید وگرنه آقا ید الله می یاد دعوامون می کنه؟!!!!!!!

صبحها که ما می ریم دانشگاه آقا ید الله جلوی در وای می سند و هوای ما رو دارند که تو اون بیابون که پر از دزد و ... است کسی مزاحم ما نشه.مثلا یه روز من وقتی داشتم می رفتم دانشگاه دیدم یه آقای معتاد خماری لب باغچه نشسته و قصد داره با سرنگی که احتمالا از  تو جوب پیدا کرده بود به خودش تزریق کنه، من رو می گید حسابی ترسیده بودم تا رسیدم دانشگاه قضیه رو گفتم آقا ید الله پرید و رفت حال اون آقا معتاده رو گرفت.اتفاقا یه آقای جوونی هم هر روز می اومدن دم دانشگاه ما مواد می ترکوندن که ایشون هم توسط همین آقا ید الله پراکنده شدند.

 بعد که ما می ریم تو دانشگاه آقا ید الله به امر کارت زنی ما نظارت می کنند.(حضور و غیاب ما با کارت زدن همراه با تطبیق اثر انگشت صورت می گیره که چند وقته که صبحها تا قبل از 8 واز 3 بعداز ظهر به بعد اثر انگشت نمی خواد.) داشتم می گفتم اون وقت اگه دیرت شده باشه بخوای از زیر کارت زدن و صف طویلش در بری آقا ید الله صدات می کنه می گه:هی خانوم وایستا کارتت رو بزن.بعد اون وقت اگه بخوای بری و به روی خودت نیاری رسوای عالم می شی.

بعد در طول روز اگه آشغال بریزی تو دانشگاه آقا ید الله دعوات می کنه.هر کی هم روی چمنها بشینه آقا یدالله حالش رو می گیره.تازه اگه آقا ید الله یه وقت بدون چادر ببینتت می گه:این چه وضعیه
؟برو چادرت سرت کن!

یه بارهم یکی از کدها شلوع کرده بودند آقا یدالله دعواشون کرده بود.

آقا یدالله در بین مقامات دانشگاه هم از احترام زیادی برخوردارند.تا اونجا که یه بار من خودم دیدم که به یکی از مقامات که خیلی خیلی کله گنده است آقا یدالله گفت:خانوم فلانی چرا ماشینت رو اینجوری پارک کردی جلوی راه رو گرفته.سوییچ رو بده من برم پارکش رو عوض کنم!

خلاصه آقا یدالله توی دانشگاه ما از نفوذ و ابهتی برخورداره که هیچ کس دیگه غیر از ریاست دانشگاه برخوردار نیست. روزی نیست نشنوی:«آخ بچه ها آقا ید الله اومد بدوید در بریم.» حتی مسئولین آموزش و امور دانشجویی با تهدید به ثبت تخلف انظباطی در پرونده در صورت عدم کارت زدن حریف بچه ها نمی شدند تا اینکه آقا یدالله لطف کردند و تقبل کردند بر این امر نظارت کنند.

اینجا توی دانشگاه ما همه یه تعصب خاصی روی آقا یدالله دارند تا جاییکه می تونی توانایی های هیئت علمی رو زیر سؤال ببری ولی کسی حق نداره به آقا یدالله چپ نگاه کنه.

برای آقا یدالله آرزوی سلامتی می کنم و روز دانشجو رو (با تأخیر) بیشتر از همه به ایشون تبریک می گم.

 




کلمات کلیدی :

وقتی من بیست ساله شدم!

ارسال‌کننده : مریم در : 86/9/18 1:45 عصر

سلام!

هفته ای که گذشت خیلی حالم بد بود می خواستم برای تولد مامانم یه پست بذارم همون روز از حال رفتم.

اما امروز تولدمه. نه اینکه بخوام بگم بیاین بهم تبریک بگید ها، نه!

دیشب فکر می کردم برای سالروز تولدم چی باید بنویسم؟

اول اولش می خوام  از همه ی دوستام تشکر کنم.می خوام بگم خیلی خیلی دوستشون دارم. از ریحانه که قدیمی ترین دوستمه در حال حاضر.یاد دیوونه بازی هامون بخیر.ریحانه همین دیشب بهم زنگ زد و تولدم رو تبریک گفت. کلی خندیدیم یکی هم از مخابرات با یه صدای خاصی همراهیمون می کرد. به قول خودش بعضی موقعها چقدر دلم برای دوستیش تنگ می شه.ریحانه می گه من تنها کسیم که اگه بخوام می تونم آبروش رو ببرم.

از نرگس.از هم کلاسی هام که زری و لیلا و ناهید.دوستای هم کلاسیم که دوشنبه وقتی که واقعا حالم بد بود(هم روحی و هم جسمی) با یه کادوی خیلی خیلی قشنگ کلی خوشحالم کردند.

به خاطر همه ی روزهایی که کنارم بودن ازشون ممنونم

امسال 17 آذر من بیست سالم می شه.همیشه فکر می کردم وقتی یه نفر بیست سالش می شه چه اتفاق مهمی می افته!

حالا خودم بیست ساله شدم و ...

نمی گم هیچ اتفاق مهمی نیفتاد. نه، من هنوزم به معجزه اعتقاد دارم. الان صبحه تا شب خیلی راهه.

من مطمئنم معجزه بیست سالگیم رو امروز می بینم.

........................................................................................

ببخشید که با یه روز تاخیر اومد همش به خاطر معجزه ی بیست سالگی که دیروز ساعت 8 صبح اتفاق افتاد.




کلمات کلیدی :

من و سرماخوردگی و امتحانها!

ارسال‌کننده : مریم در : 86/9/6 10:31 صبح

 

 

سلام

بالاخره به سلامتی این امتحانهای میان ترم هم به هر جون کندنی بود تموم شدند.

اما چه جون کندنی!

دو روز قبل امتحانها سر ماخوردم.مامانم هر چی گفت دختر بیا برو دکتر ، گفتم نه من درس دارم(البته این ناشی از خر خونی نیستها واسه این بود که از هر درسی هفت جلسه پیاده نشده داشتم) گفتم یه سرماخوردگی معمولیه!

ای همچینی بد نبودیم تا روز دوم امتحانها دیگه نمی تونستم نفس بکشم.اینها همه به کنار فکر کن توی سالن امتحانها که خیلی گنده است و یه صدای کوچولو زود پخش می شه، یه ریز سرفه کنی اونم وقتی دور و بری هات گیر یه استاد افتادند که دو تا سوال داده که هر چی فکر می کنی نه تو جزوه بودند نه تو کتاب نه تو ...

چقدر شرمنده می شی وقتی سرفه می کنی.

به خاطر همین پاشدم رفتم دکتر.

دوشنبه امتحانهام تموم شد من کلی دارو خوردم دو تا آمپول زدم ولی بدتر شدم که بهتر نشدم. صبحها که از در خونه می یام بیرون هر کی منو می بینه فکر می کنه همین الان از قطب جنوب برگشتم.

خلاصه خیلی سرماخوردگی مزخرفیه!




کلمات کلیدی :

   1   2   3      >