سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تمام دنیا برای تو باد!

ارسال‌کننده : مریم در : 86/7/4 12:35 عصر

«عاشقانه هایم برای تو باد! نشانه هایم عاشقانه برای تو باد!» این را هزار هزار بار از تو شنیده ام ولی... .

وقتیکه بودن و نفس کشیدن معجزه ی هر ثانیه ی زندگی من است،چگونه بگویم من را فراموش کرده ای؟

یک شب که بی بهانه دلم بهانه می گیرد؛یک شب که گوشه ی چشمم بی هیچ خاری می سوزد؛یک شب که... نگو چه بسیار از این شب ها گذراندی ولی....

بگذار من بگویم.در تمام آن شب ها دوباره باور کردم که تو هنوز آنجایی.راست می گویی.من نبودم.من آنجا را ترک کردم. ولی من هنوز یادم نرفته است.در تمام این سالها سنگینی آغوشت را بر روی قلبم حس می کردم.پرسیدم:«چرا؟» گفتی:«هر عاشقی عشقش را تنگ در آغوش می گیرد.» گفتم:«اما من خسته شدم.دیگر طاقت ندارم.» گفتی:«هر عاشقی عشقش را تنها برای خودش می خواهد.» می خواستم بگویم این عشق است یا...

هنوزم یادم نمی ماند که تو زودتر از من تمام حرفهایم را می خوانی.تو حیا کردی.چیزی نگفتی.نگفتی:«بد بخت!تو چه بودی؟چه هستی؟ اگر من رهایت کنم در تنهاییت می میری.اگر من رهایت کنم دیگر چه کسی صداقت تو را باور می کند؟چه کسی رازهایت را برایت حفظ می کند؟چه کسی به درد و دل هایت گوش می دهد؟مگر چه بودی که امروز اینگونه عشق من را در میان شعله های غرورت می سوزانی و اینگونه بی وفایی می کنی.»تو هیچ نگفتی.اما باز هم برایم پیغام ها فرستادی.من نخوانده همه را پاره کردم.صدایم کردی.دست هایم را بر روی گوشهایم گذاشتم.عاشقانه هایت را به من نمایاندی.چشم هایم را فرو بستم.اما هنوزم عنان اشک هایم زود از دستم در می رود.حتی وقتیکه در خوابم.

راستش را بخواهی ترسیدم دست از روی گوشهایم بر دارم،چشمهایم را باز کنم.ترسیدم دیگر نبینم،دیگر نشنوم.ولی باز هم این اشکها... قطره قطره فرو می ریزند ولی عمیق ترین شکافها را در سخت ترین سنگها می آفرینند.من دوباره مغبون این اشکها شدم.دست بر روی قلبم گذاشتم.تو نرفته بودی.جای من را هم به دیگری نداده بودی.

می خندم.تو هم می خندی.به من می گویی اینجا همیشه جای تو خالی است.من نفس می کشم.ضربان قلبم را،عبور خون از میان رگهای خشکیده ام را حس می کنم.عاشقانه هایت،نشانه های عاشقانه ات را باور می کنم.

یا ایُّها الذینَ ءَامَنوا اسْتَجیبُوا للهِ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکم لِما یُحْییکُمّ و اعّلَمُوا اَنَّ اللهَ یَحولُ بَیْنَ الْمَرْءِ و قَلْبِهِِ و أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُوْنَ

انفال/24

پ.ن:حرف دل بود که قلمبه شده بود.




کلمات کلیدی :