ارسالکننده : مریم در : 87/7/21 10:10 عصر
سلام
اعصابم خورده!
یه ساعت اندر اوصاف واحد خواهرانمون نوشتم همش پرید.
خواستم از خودم و دانشگاه باحالمون بگم
دیدم حال ندارم.
فقط به اونهایی که هر چی دلشون می خواد به من می گند
بگم که:
من یازده ساله تو سیستمم!
حالا درسته سرکلاس اخلاق نمی رفتم
ولی خودشون شاهدند
که من چه راهنمایی چه دبیرستان همیشه مشق های عربیم رو می نوشتم.
.........................................................
یه عکس خوشگل از دانشگاهمون گذاشته بودم ولی اونم پرید.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : مریم در : 87/7/15 9:19 عصر
سلام.
مامان بزرگم شنبه اذان ظهر فوت کرد.
دیروز هم به خاک سپردنش.
هیچ کس واقعا نمی دونست بی بی (این جوری صداش می کردیم) چند سالش بود.
توی شناسنامه اش فقط سال تولد داشت نه روزی، نه ماهی.
نه حتی فامیلی که بدونه اون کی به دنیا اومده.
کی چی می دونه؟
شاید بی بی یه روز گرم تابستون به دنیا اومده یا یه روز سرد زمستون
یا توی بهار یا برگ ریزون پاییز!
ولی حالا که مرده دیگه چه فرقی می کنه
حداقلش همه می دونن کی مرده
برای آمرزش روحش لطف کنید یه صلوات هدیه به جدش حضرت محمد (ص) کنید.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : مریم در : 87/7/15 3:40 عصر
ـ محکوم به سکوت ابد ...
کلمات کلیدی :