خوبه كه هنوز زنده اي! امروز خطبه هاي نماز جمعه رو گوش دادم از زندگي نااميد شدم. ياد راهنمايي و امام صادق و همه احساس هاي بدي كه اونجا داشتم افتادم.
ازشون متنفرم
مريمي كامل نخوندمش اما ازون تيكه غرش خيلي خوشم اومد....
حالا چرا اينقدر عصباني؟نكنه ديگه دوسم نداري ها؟راستش رو بگو!!!!!
حالا مگه چي ميشه؟فوقش يه هفته ديرتر مي ديمش:
چه زياد بئد حالش نداشتم بخونم...
ميگم زياد واسه نوشتن عجله نكن من كتاب صفايي رو پيدا نكردم تازهههههههههههه مي دونيييييييييي چي شدههههههههههه من يه گفتر رو توي بخش ايران جا انداخته بودم تازه ديدمش...واقعا انگار يکي بايد باشه بچه هام رو جمع کنه از زير دست و پا
بعدش اينکه اون فصل و فردا مي فرستم بعدش اينکه دلم برات تنگ شده بعد بعدترش من يکشنبه ديگه ميام تهران..
ميق يم انگار هر وقت حالت بده بهتر مينويسي
جالب و بامزه بود ولي براي تو حتما عذاب دهنده بوده لحظاتي که تجربه گذروندن اونهارو نوشتي....
اميدوارم هيچ وقت کم نياري