چه با ادب ! تشكر مي كني از حضور حضار گرامي !
نخيرم !!! جمله ي محبت آميز بود خانم ! مگه مريضم مسخره ات كنم ؟! اونم جلو چشم نامحرما ! من اين دو تا جمله رو نمي خونم . مي شنوم . واضح واضح . نمي دونم واقعا خودت هم متوجه مي شي يا نه ؟
شعله . داشت يه گندي مي زد كه اگه يكي ديگه به داد نرسيده بود من به هر پيرزني حق مي دادم به جوونها اعتماد نكنه !!!
يك - عجب !!! چرا رفقاي من انقدر با پل مديريت ماجرا دارن ؟
دو - همچين ميگه « اين همه سال مي ري درس مي خوني » ، انگار ديگه فقط مونده دفاع دكتراش . بابا كلا مگه چند سال شده ؟ چهارده سال و يك ماه !
سه - « من همين جوري داشتم پرپر مي زدم.گفتم بابا!خانوم جون!من بيست ساله اينجا زندگي مي كنم ... » / « اَ اَ اَه خيلي حرفه ها! »
... صداتو مي شنوم ... !
چهار - بازم راهنمايي مي كني يا نه ؟