سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاخ نبات

ارسال‌کننده : مریم در : 87/8/2 4:6 عصر

سلام

دوبار پشت سر هم کتاب حافظ رو باز می کنه

عین هر بار حافظ بهش می گه:

به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی

دعای اهل دلت باد مونس دل پاک

می خندم و می گم:

کشتی تو من رو با این حافظ

همین جوری گول خوردم اسم وبلاگم رو گذاشتم شاخه نبات!

بعضی موقع ها خودم هم از اسمش خنده ام می گیره

می گه: بی خود خنده ات می گیره

مگه الکیه وقتی حافظ می گه

این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد

اجر صبریست کزان شاخ نباتم دادند

فالت همین بود دیگه؟

بعد دو تایی می زنیم زیر خنده

مثل بچه ها می خنده، از ته دل، به قول خودمون وقتی هم می خنده می ره رو ویبره

کی باورش می شه که اون افسردگی داشته باشه

روزی که از پیش دکتر روانپزشک برگشت، می خندید و می گفت:

بچه ها من افسردگی دارم، چه با حال!

چه می دونم، فقط خدا از دلش خبر داره.

کمتر کسی رو دیدم اینقدر تو زندگیش سختی کشیده باشه.

اونم چی؟ به دنیا بیای و ببینی وسط کلی مصیبتی.

مصیبت هایی که تو هیچ نقشی تو به وجود اومدنش نداری.

می گم: چته؟ باز چی شده دست از سر حافظ بر نمی داری؟

آه و می کشه و می گه: یا رب مباد آنگه که گدا معتبر شود ...

تو نازک طبعی و طاقت نیاری

گرانی های مشتی دلق فروشان

بازم همون سوال همیشگی رو از خودم می پرسم:

خدایا! پس سنگ صبور ها پیش کی درد و دل می کنند؟




کلمات کلیدی :